در نوشته های قبلی ام از شباهت های دوغ ، این نوشابه دوست داشتنی برای ما ایرانی ها نوشتم و از دروغ که به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره مان بدل شده نوشتم . فقط از حقایق نوشتم . دروغ حتی در روابط عاشقانه و نزدیک میان زن ایرانی و مرد او راه یافته ، عشق بی دروغ ، اصلا عشق نیست به دل ما نمی چسبد ، دلمان را خوش نمی کند ! از حقیقت فراری هستیم چون انتهای وجودمان با آن بیگانه است . این را یاد نگرفته ایم حتی با او که عاشق ماست یا دوستمان دارد .
چنان به راحتی به دروغ متوسل می شویم که خودمان باورش می کنیم و بعد هم یک توجیه ساده برایش می آوریم : مجبور بودیم ! یا نمی خواستیم این فرصت را از دست بدهیم و یا ... به چرایی ها و ریشه هایش در نوشته قبلی ام پرداختم اما آیا واقعا با وجدانمان چه می کنیم ؟ قرار نیست خودمان را در دادگاه " لاهه " ببینیم ، آخر دروغ که خیانت جنگی نیست ؟ هست ؟ یک حرف ساده است که از دهانمان بیرون می آید :
جایی ثبت نمی شود کمتر امکان دارد باعث اتفاقی شود که از نظر حقوقی منجر به جزاست ، بابت آن محکومت نمی کنند و حکمی برایت صادر نمی شود :
دروغ دروغ است به همین سادگی درست مثل دوغ که نوشیدنی همراه غذای ماست . وسیله ای برای پایین بردن غذا از گلو و حلق !
با این یکی غذا را پایین می دهیم و با آن یکی زندگی را می گذرانیم - چه دلیلی دارد به دنبال وجدان و اخلاق روزگار را به خودمان تلخ و سیاه کنیم ؟
اصلا چرا این جوری فکر کنیم ؟ دوغ نوشابه خوشمزه ای است و دروغ که می تواند طعم لذت بخشی به زندگی ما می بخشد یا ببخشد یا اصلا بدون آن نشود زندگی کرد .
حالا نکته جالب این جاست : ما واقعا دلمان می خواهد که دروغ بشنویم و حتی در باورکردنش از همدیگر پیشی می گیریم !
به قسم خوردن ها یمان در مراودات روزمره فکر کنیم از جان پدر و مادر و فرزندان مان گرفته تا خدا و پیغمبر و امامان را گواه دروغ هایمان می گیریم و از این بابت هیچ احساس بدی هم نداریم تا چه رسد به نگرانی برای وجدان و اخلاق و انسانیت ... !
خوشا به حالمان ، خوش به سعادتمان و وای بر فرهنگ و روابط اجتماعی و اخلاقی ما حالا شما به من بگویید در میان دوغ و دروغ فرصتی برای نفس کشیدن ، از هوای و آزاد تنفس کردن وجود دارد ؟
لطف بفرمایید و بی پاسخم نگذارید فقط تقاضایی دارم دیدگاه ها و نقطه نظرهایتان را بدون توهین و تهدید به من منتقل فرمایید .
سپاسگزا الطاف تان
نظرات شما عزیزان: